- پنبه بردی
- لوئی پنبه بردی قنصف
معنی پنبه بردی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
گریختن، گریزانیدن پراکنده ساختن متفرق گردانیدن پراکنده ساختن متفرق گردانیدن، خاموش کردن، دفع و محو کردن، منکر شدن، عاجز گردیدن، عاجز گردانیدن، نرم ساختن، نومید کردن
پناهیدن یا بکسی یا چیزی پناه بردن، پناه گرفتن بوی التجا ملتجی شدن
رشته ای را باز کردن و به صورت پنبه درآوردن، کنایه از پراکنده کردن، متفرق ساختن، برای مثال پنبه کنم لشکرشان را چنان / کز تنشان پنبه شود استخوان (امیرخسرو - مجمع الفرس - پنبه کردن) ، کنایه از نرم کردن، کنایه از عاجز کردن
پناهنده شدن، برای مثال پناه می برم از جهل عالمی به خدای / که عالم است و به مقدار خویشتن جاهل (سعدی۲ - ۶۵۴)
прибегать
zurückgreifen
звертатися
uciekać się do
recorrer
ricorrere
recurrir
recourir
toevlucht nemen
mengandalkan
सहारा लेना
başvurmak
kutafuta msaada
আশ্রয় নেওয়া
پناہ لینا