جدول جو
جدول جو

معنی پنبه بردی - جستجوی لغت در جدول جو

پنبه بردی
لوئی پنبه بردی قنصف
تصویری از پنبه بردی
تصویر پنبه بردی
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

گریختن، گریزانیدن پراکنده ساختن متفرق گردانیدن پراکنده ساختن متفرق گردانیدن، خاموش کردن، دفع و محو کردن، منکر شدن، عاجز گردیدن، عاجز گردانیدن، نرم ساختن، نومید کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پناهیدن یا بکسی یا چیزی پناه بردن، پناه گرفتن بوی التجا ملتجی شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنبه کردن
تصویر پنبه کردن
رشته ای را باز کردن و به صورت پنبه درآوردن، کنایه از پراکنده کردن، متفرق ساختن، برای مثال پنبه کنم لشکرشان را چنان / کز تنشان پنبه شود استخوان (امیرخسرو - مجمع الفرس - پنبه کردن)، کنایه از نرم کردن، کنایه از عاجز کردن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنبه کردن
تصویر پنبه کردن
((~. کَ دَ))
گریختن، پراکنده ساختن، خاموش کردن، منکر شدن، عاجز گردانیدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
پناهنده شدن، برای مثال پناه می برم از جهل عالمی به خدای / که عالم است و به مقدار خویشتن جاهل (سعدی۲ - ۶۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پناه بردن
تصویر پناه بردن
Resort
دیکشنری فارسی به انگلیسی
सहारा लेना
دیکشنری فارسی به هندی
আশ্রয় নেওয়া
دیکشنری فارسی به بنگالی